گرچه آن مطعوم جانست و نظر


جسم را هم زان نصیبست ای پسر

گر نگشتی دیو جسم آن را اکول


اسلم الشیطان نفرمودی رسول

دیو زان لوتی که مرده حی شود


تا نیاشامد مسلمان کی شود

دیو بر دنیاست عاشق کور و کر


عشق را عشقی دگر برد مگر

از نهان خانهٔ یقین چون می چشد


اندک اندک رخت عشق آنجا کشد

یا حریص االبطن عرج هکذا


انما المنهاج تبدیل الغذا

یا مریض القلب عرج للعلاج


جملة التدبیر تبدیل المزاج

ایها المحبوس فی رهن الطعام


سوف تنجو ان تحملت الفطام

ان فی الجوع طعام وافر


افتقدها وارتج یا نافر

اغتذ بالنور کن مثل البصر


وافق الاملاک یا خیر البشر

چون ملک تسبیح حق را کن غذا


تا رهی هم چون ملایک از اذا

جبرئیل ار سوی جیفه کم تند


او به قوت کی ز کرکس کم زند

حبذا خوانی نهاده در جهان


لیک از چشم خسیسان بس نهان

گر جهان باغی از نعمت شود


قسم موش و مار هم خاکی بود